کد مطلب:2960 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:273

آیا انسان بالطبع اجتماعی است؟


آیا انسان بالطبع اجتماعی است؟

این مسئله از قدیم الایام مطرح است كه زندگی اجتماعی انسان تحت تأثیر چه عواملی به وجود آمده است؟ آیا انسان اجتماعی آفریده شده است، یعنی طبیعتاً به

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 2، ص: 333

صورت جزئی از «كل» آفریده شده است و در نهاد انسان گرایش پیوستن به «كل» خود هست، و یا اجتماعی آفریده نشده بلكه اضطرار و جبر بیرونی، انسان را مجبور كرده است كه زندگی اجتماعی بر او تحمیل شود، یعنی انسان به حسب طبع اوّلی خود مایل است كه آزاد باشد و هیچ قید و بند و تحمیلی را كه لازمه زندگی جمعی است نپذیرد، اما به حكم تجربه دریافته است كه به تنهایی قادر نیست به زندگی خود ادامه دهد، بالاجبار به محدودیت زندگی اجتماعی تن داده است؛ و یا انسان، اجتماعی آفریده نشده اما عاملی كه او را به زندگی اجتماعی وادار كرده اضطرار نبوده است و لااقل اضطرار عامل منحصر نبوده است، انسان به حكم عقل فطری و قدرت حسابگری خود به این نتیجه رسیده كه با مشاركت و همكاری و زندگی اجتماعی، بهتر از مواهب خلقت بهره می گیرد، از این رو این «شركت» را «انتخاب» كرده است. پس مسئله به این سه صورت قابل طرح است كه زندگی اجتماعی انسان طبیعی است؟ یا اضطراری؟ یا انتخابی؟

مطابق نظریه اول زندگی اجتماعی انسانها از قبیل زندگی خانوادگی زن و مرد است كه هریك از زوجین به صورت یك «جزء» از یك «كل» در متن خلقت آفریده شده و در نهاد هركدام گرایش به پیوستن به «كل» خود وجود دارد؛ و مطابق نظریه دوم، زندگی اجتماعی از قبیل همكاری و همپیمانی دو كشور است كه خود را به تنهایی در مقابل دشمنی مشترك، زبون می بینند و ناچار نوعی همكاری و همگامی و ارتباط میان خود برقرار می نمایند؛ و مطابق نظریه سوم زندگی اجتماعی از قبیل شركت دو سرمایه دار است كه برای تحصیل سود بیشتر، یك واحد تجاری یا كشاورزی یا صنعتی به وجود می آورند.

بنا بر نظریه اول عامل اصلی، طبیعت درونی انسان است، و بنا بر نظریه دوم امری بیرونی و خارج از وجود انسان است، و بنا بر نظریه سوم عامل اصلی، نیروی عقلانی و فكری و حسابگرانه انسانی است.

بنا بر نظریه اول، اجتماعی بودنْ یك غایت كلی و عمومی است كه طبیعت انسان بالفطره به سوی او روان است، و بنا بر نظریه دوم از قبیل امور اتفاقی و عرَضی است و به اصطلاح فلاسفه غایت ثانوی است نه غایت اوّلی، و بنا بر نظریه سوم از

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 2، ص: 334

نوع غایات فكری است نه غایات طبیعی.

از آیات كریمه قرآن استفاده می شود كه اجتماعی بودن انسان در متن خلقت و آفرینش او پی ریزی شده است. در سوره مباركه حجرات آیه 13 می فرماید:

یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثی وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ.

ای مردم! شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را ملتها و قبیله ها قرار دادیم تا به این وسیله یكدیگر را بازشناسید (نه اینكه به این وسیله بر یكدیگر تفاخر كنید). همانا گرامی ترین شما نزد خداوند متّقی ترین شماست.

در این آیه كریمه ضمن یك دستور اخلاقی، به فلسفه اجتماعی آفرینش خاص انسان اشاره می كند به این بیان كه انسان به گونه ای آفریده شده كه به صورت گروههای مختلف ملی و قبیله ای درآمده است؛ با انتساب به ملّیتها و قبیله ها بازشناسی یكدیگر كه شرط لاینفك زندگی اجتماعی است صورت می گیرد؛ یعنی اگر این انتسابها كه از جهتی وجه اشتراك افراد و از جهتی وجه افتراق افراد است نبود، بازشناسی ناممكن بود و در نتیجه زندگی اجتماعی كه بر اساس روابط انسانها با یكدیگر است امكان پذیر نبود. این امور و امثال این امور از قبیل اختلاف در شكل و رنگ و اندازه است كه به هر فردی زمینه شناسنامه ای ویژه خود او اعطا می كند.

اگر فرضاً همه افراد، یك شكل و یك رنگ و یك قالب بودند و اگر رابطه ها و انتسابهای مختلف میان آنها حكمفرما نبود، افراد در برابر یكدیگر نظیر كالاهای متحدالشكل یك كارخانه بودند كه تمیز آنها از یكدیگر و در نتیجه بازشناسی آنها از یكدیگر و در نتیجه نهایی زندگی اجتماعی آنها بر اساس روابط و مبادله اندیشه و كار و كالا غیرممكن بود. پس انتساب به شَعبها و قبیله ها حكمت و غایتی طبیعی دارد و آن، تفاوت و بازشناسی افراد از یكدیگر است- كه شرط لاینفك زندگی اجتماعی است- نه تفاخر و مایه برتری شمردنها، كه همانا مایه كرامت و شرافت تقواست.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 2، ص: 335

در سوره فرقان آیه 54 می فرماید:

وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً.

اوست كه از آب، بشری آفرید و آن بشر را به صورت نسبها (رابطه های نَسَبی) و خویشاوندی دامادی (رابطه های سببی) قرار داد.

این آیه كریمه نیز روابط نسَبی و سببی را كه مایه پیوند افراد با یكدیگر و پایه بازشناسی آنها از یكدیگر است، به عنوان طرحی كه در متن خلقت برای حكمت و غایتی كلی قرار داده شده عنوان نموده است.

در سوره مباركه زخرف آیه 32 می فرماید:

أَ هُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیًّا وَ رَحْمَتُ رَبِّكَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ.

آیا آنها رحمت پروردگارت را تقسیم می كنند؟ (آیا كار خلقت به آنها واگذار شده كه هرچه را به هركه بخواهند بدهند و از هركه نخواهند بازگیرند؟) ما مایه های معیشت و وسایل زندگی (امكانات و استعدادها) را میان آنها در زندگی دنیا تقسیم كردیم و برخی را بر برخی دیگر از نظر امكانات و استعدادها به درجاتی برتری دادیم تا به این وسیله، و به صورت متقابل، برخی برخی دیگر را مسخّر خود قرار دهند (و در نتیجه همه به طور طبیعی مسخّر همه واقع شوند)، و همانا رحمت پروردگارت (موهبت نبوت) از آنچه اینها گرد می آورند بهتر است.

ما در مباحث توحید (بخش جهان بینی توحیدی) درباره مفاد این آیه كریمه بحث كرده ایم و تكرار نمی كنیم. به طور خلاصه می گوییم مفاد آیه كریمه این است كه انسانها از نظر امكانات و استعدادها یكسان و همانند آفریده نشده اند، كه اگر

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 2، ص: 336

چنین آفریده شده بودند هركس همان را داشت كه دیگری دارد و همان را فاقد بود كه دیگری فاقد است و طبعاً نیاز متقابلی و پیوندی و خدمت متبادلی در كار نبود.

خداوند انسانها را از نظر استعدادها و امكانات جسمی و روحی و عقلی و عاطفی، مختلف و متفاوت آفریده است؛ بعضی را در بعضی از مواهب بر بعضی دیگر به درجاتی برتری داده است و احیاناً آن بعض دیگر را بر این بعض، در بعضی دیگر از مواهب برتری داده است و به این وسیله همه را بالطبع نیازمند به هم و مایل به پیوستن به هم قرار داده و به این وسیله زمینه زندگیِ به هم پیوسته اجتماعی را فراهم نموده است. این آیه كریمه نیز دلالت دارد بر این كه زندگی اجتماعی انسان امری طبیعی است نه صرفاً قراردادی و انتخابی و نه اضطراری و تحمیلی.